1

برای بچه هایی که عازم سفر راهیان نور بودن بروشور طراحی کردم که در طول مسیر همخوانی شعر و مطالعه داشته باشن
به فاطمه میگم تا اخرین لحظه هرجا دیدی خلوت کردن دارن گریه میکنن میری این بروشورارو میکنی تو چشمشون میگی برا طراح اینا دعا کنین


2

داداشم مشغول یه بازی اینترنتی بود(پابجی)
رفتم گوشی بابامو ازش بگیرم داشت بازی میکرد گفت صبر کن
نگاه کردم دیدم دختره
گفتم دختری؟خجالت نمیکشی؟
گفت نه انقدر  خوبه تاحالا کلی مخ زدم،جون گرفتم

3

داشتم کلیپ قبل و بعد عروسای شبنم نظیف میدیدم داداشمم اومد دید
یه آن دادش دراومداز تعجب
گفت:به خدا شوهری که اینجوری گیر آدم بیاد از گوشت سگ نجس تره

اصلا من برم خواستگاری همونجا دوبار با کیسه میسابمش بعد حرف میزنم


4

دوشب پیش ساعت10:30 کارام تموم شد اومدم پایین
دیدم مامانم یه کاغذ گذاشته رو اپن با این متن:دخترم لطفا ظرفارو بشور خیلی خسته ایم
ازونجایی خسته بودم به رو خودم نیوردم خوابیدم که داداشم اومد و گیر که بشور
بعد رو کاغذ نوشته بود:نشست مامان گرفت خوابید گفت به من چه
بعد اومده بود مثل همیشه بگه بیا ازخونه بندازیمش بیرون
که نمیدونم چی شده بود پشیمون شده بود خط زده بود



مشخصات

آخرین جستجو ها